غروب
سیاوش قمیشی
چشم های منتظر به پیچ جادّه
دلهره های دل پاک و ساده
پنجره های باز و غروب پائیز
نم نم بارون تو خیابون خیس
یاد تو هر تنگ غروب تو قلب من میکوبه
سهم من از با تو بودن، غم تلخه غروبه
غروب همیشه واسه من، نشونی از تو بوده
برام یه یادگاریه، جز اون چیزی نمونده
تو ذهن کوچه های آشنایی
پر شده از پاییز تن طلایی
نو نیستی و وجودمو گرفته
شاخه خشک پیچک طلایی
یاد تو هر تنگ غروب، تو قلب من میکوبه
سهم من از با تو بودن، غم تلخه غروبه
غروب واسه من همیشه، نشونی از تو بوده
برام یه یادگاریه، جز اون چیزی نمونده.